به بخش مقالات انجمن فیزیک خوش آمدید
یکی از دلایلی که بر غزلیات سعدی شرح کم نوشته
شده این است که غزل او بر خلاف غزل حافظ و حتی گلستان و بوستان او بی نیاز از شرح
می نماید .
اشارات و تلمیحات تاریخی و اساطیزی و فلسفی و
کلامی که در غزلیات حافظ هست ، نیاز به
شرح و توضیح را در خواننده بر می گزیند و شارح را بر سر ذوق و سخن می آورد. در
حالی که غزل سعدی به لحاظ زبان و واژگان به قدری ساده است که نیاز به توضیح ندارد. و از اینگونه اشارات نیز خالی است.
غزل سعدی حکایت عشق است و او این حکایت را به صد
زبان ولی با واژگانی ثابت و تصاویری و تعابیری معین باز می گوید شارح در غزل سعدی
چیزی نمی یابد که به آن بیاویزد در حالی که در غزلیات حافظ از این دستاویزها
فراوان است .
در گلستان و بوستان سعدی شاعری است نصیحت گو اما
غزل او جای پند نیست مگر غزل هائی که یکسره مفهوم عرفانی و اخلاقی دارند و در
دیوان اوهم زیر عنوان مواظع جداگانه آمده اند. هر چند میان این دو نوع غزل او گاهی
ارتباطی هست مثلاً در غزلی با مطلع « ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را » یکسره
مضمون عرفانی و اخلاقی دارد .اما او همین مصرح را در غزل دیگری تضمین کرده
رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی ما قلم در سر کشیدیم اختیار
خویش را
با این حال کم پیش می آید سعدی در یک غزل این دو
مضمون را یه هم بیامیزد یا باز بر خلاف حافظ در غزل مدح بیاورد. او چگونه خود در
مقام مفاخره میگوید به هیچ روی از معشوق به مدوح نمیپردازد. و به این قید پایبند
میماند حتی اگر ممدوح واقعی او دارای صفات حمیده و اخلاق پسندیده باشد و یا مدح
بهانهای باشد برای دعوت ممدوح به دادگری و مردمداری ، جای مدح قصاید اوست ، جای
پند حکایتهای گلستان و بوستان است اما غزل او جای عشق است.
برای مطالعه کامل اینجا را کلیک کنید