به بخش مقالات انجمن فیزیک خوش آمدید
بیرونی گرامیام؛ دانشمند عالیقدر
ابوریحان جان، شنیدهام که بهتازگی
هشتادمین زادروزت را جشن گرفتهای و همین چند وقت پیش رساله یا کتابی را درباره
داروشناسی نوشتهای. امروز که در سرزمینی دوردست، در کانادا نشستهام و برایت نامه
مینویسم، هزار و پنجاه سال از زادروزت سپری شده است. من عنوان این نامه را «هزار
سال با بیرونی» گذاشته بودم؛ اما دوست جوان من، حسن، که سخت دلباخته تو است و بزرگترین
آرزویش برای کشور کهنتان با نام تو گره خورده، عنوان «آفتاب تابان اخترشناسی
ایرانی» را پیشنهاد داد و بهراستی این عنوان برازنده توست. قرار است این نامه در
روزنامه «شرق» در ایرانِ شما چاپ شود. من پیشازاین هم در روزنامه «شرق» که صفحه
علم دارد، با هممیهنان ایرانیات گفتوگو کرده بودم. من این افتخار را دارم که
خودم را همکار شما و دوست شما معرفی کنم؛ پس از لحن دوستانهام پیشاپیش عذرخواهی
میکنم. بیرونی جان، شما کار خود را با پشتکار و هوش بالایی دنبال میکنی و همواره
موضوعهای مورد مطالعهات را گسترش میدهی. من در گذر از هزار سال تو را میستایم
که ملاقاتکنندگان بسیاری داری، از تمام بخشهای امپراتوری. جوانان پشت در خانهات
صف کشیدهاند تا از تو دانش بیاموزند. شما به گرمی آنها را میپذیری و تنها شرط تو
برایشان همواره اندیشیدن و احترام و مدارا نسبت به تمام باورها است. ابوریحان
جان، تو در چندین مکان در آسیای مرکزی زیستهای و تاریخنگاران تلاش کردند تا
بدانند خاستگاهت کجاست. حسن به من گفته است که برجستهترین بیرونیشناس کنونی
ایران از دوستانش و از همکاران من در دانشگاه تهران است. حسن میگوید یونس کرامتی
که استاد تاریخ علم است، بیش از همه در زمان کنونی دربارهات پژوهیده است. اینطور
نوشته شده که در بیرون شهر کاث، در استان خوارزم، در ازبکستان کنونی، به دنیا
آمدهای. شما بیشتر در غزنه، در جنوب شرقی افغانستان کنونی کار کردهای که این
روزها حال و روز خوشی ندارد. مدتزمانی را در دربار سلطان محمود غزنوی بودهای و
سفرهای پرماجرا و پرحادثهای داشتهای. نام شما یعنی بیرونی، به معنای حومه یا
خارج از شهر است که به نظرم حق مطلب را درباره شما ادا نمیکند. مثل این است که به
من بگویند حومهنشین. من دوست دارم شما را به جای «بیرونی»، ابوریحان خطاب کنم.
همانطورکه حسن مرا ژان خطاب میکند و سبب بیشترشدن دوستی و مهر میان ما میشود.
زمانی که در بخارای ازبکستان پناهنده بودی، شاهزاده قابوس بن وشمگیر از سلطنت
کنار گذاشته شد. از سامانیان کمک خواست و به نظر میرسد این یاریخواهی پذیرفته
شده است؛ زیرا شما در کنار همین آقای قابوس در شهر گرگان یا آنچه حسن میگوید پیشتر
گرگانج بوده، مشغول پژوهش بودی و در کنار دریای کاسپین با دانشمند بزرگ دیگری با
نام پورسینا یا ابنسینا ملاقات کردهای. شک ندارم شما دو نفر آوازه یکدیگر را
شنیده بودید و ملاقاتتان چقدر دلنشین بوده است. ما غربیها ابنسینا یا پورسینا
را بیشتر با نام اَوِسینا میشناسیم. شما دو نفر در دربار سلاطین بودید و گویی
زندانی سیاسی شده بودید. محمود غزنوی به سال 998م. غزنه را پایتخت امپراتوری
غزنویان اعلام کرد و از تو و پورسینا میخواهد به دربار او بپیوندید. گویا تو با
محمود همراه شدی؛ ولی پورسینا نپذیرفت. کاش میتوانستم بفهمم داوطلبانه در خدمت
سلطان محمود ماندی یا ناخواسته میهمان آن سلطان جنگجو بودی؟ به هر حال مدتزمان
زیادی را در غزنه ماندی. ابوریحان جان، دلیل اقامت طولانیات در غزنه به این خاطر
نبود که در آنجا همسر اختیار کرده بودی. تا جایی که من میدانم اصلا زن نگرفتهای.
ازدواجنکردنت به این دلیل نبود که کسی نبود. من شک ندارم کم نبودند زنانی که
آرزوی ازدواج با دانشمندی مانند تو را داشتند، هم از مردم عادی و هم از زنان
دربار. مطمئن هستم پیش آمده که خودشان به تو پیشنهاد ازدواج بدهند یا سلطان از
جانب آنان به تو پیشنهاد بدهد؛ اما به هر حال همسر اختیار نکردی. در لشکرکشی
سلطان محمود به شمال هند، همراهش بودی و این فرصت طلایی برایت فراهم شد که آن
سرزمین شگفتانگیز را ژرفانه و موشکافانه بررسی کنی. با مردمانِ هندی حرف میزدی و
زبانشان را یاد گرفتی. با هندیها دوستانه برخورد میکردی تا بتوانی از آنان
بیشتر درباره سرزمینشان بیاموزی و دانش ما را نسبت به جهان گسترش دهی. ابوریحان جان،
آیا درست است که یکی از شرطهای تو برای ماندن در کنار سلطان محمود ساخت یک
دانشگاه بوده است؟ ازاینرو بوده که سلطان دانشگاهی را در غزنه پایهگذاری کرد که
به یکی از بزرگترین مراکز فرهنگی و دانشی آسیا بدل شد. میگویند از سلطان محمود
آزادی کامل در آموزهها و نوشتههایت خواسته بودی و او هم اجازه داد از تمام بخشهای
زیر پرچمش شاگردانی نزد تو بیایند؛ اما گمان میکنم از خیلی دوردستها هم آمده
باشند.
برای مطالعه کامل مقاله اینجا را کلیک
کنید